تفكر جانبي به انگليسي: (Lateral thinking) روشي است كه به فرا رفتن از روشخطي و ارسطويي براي يافتن نظرات نو، ميانديشد و به شكلي آگاهانه، در جهت تغيير و تحول روش حل مسئله، تلاش ميكند و كاربرد آن مستلزم پذيرش ديدگاههاي مختلف نسبت به موضوع است. روشهاي مختلف تفكر جانبي براي يافتن راههاي جديد و متفاوت به كار ميروند و حتي گاهي به طرح نظرات كاملاً غيرمنطقي منجر ميشود، با اين حال جستجوي راههاي جديد و متعدد، نشانهٔ تمايل به خلاقيت بوده و باعث برانگيختن و سيلان فكر ميشود.
اين اصطلاح نخستين بار به سال ۱۹۶۷ توسط ادوارد دوبونو مطرح شد. او به عنوان مثالي براي اين نوع استدلال غير مستقيم، از ماجراي قضاوت سليمان نام برد، آنجا كه سليمان نزاع دو زن بر سر اين كه كدام مادر حقيقي كودك است را، به اين صورت حل كرد كه كودك به دو نيم شود و هر زن يك سهم بردارد، اما در حقيقت ميخواست با مشاهدهٔ واكنش زنان در مقابل اين حكم، قضاوت كند كه كدام يك مادر حقيقي كودك است
فكر جانبي با سيستم الگوسازي ذهن در ارتباط است. بدين معنا كه ذهن به صورت يك سيستم، اطلاعات و تجربيات زندگي را كه توسط ادراك كسب شدهاند، به شكل الگوهايي سازماندهي ميكند و تفكر جانبي با تغيير اين الگوها از يك مسير به مسيري ديگر سر و كار دارد و بدين سان ما را از دام الگوهاي قديمي تفكرمان كه مانع خلاقيت ميشوند، رها ميسازد و به نتايجي نو ميرساند كه توسط تفكر منطقي قدم به قدم، قابل دسترسي نميباشند.
زيرا تفكر منطقي به قضاوت راجع به درستي يك ايده و يافتن اشتباهات آن توجه دارد وليكن تفكر جانبي بيشتر به ارزش حركتي و انگيزشي ايدهها تأكيد ميكند. در نتيجه تفكر جانبي مجموعهاي از گرايشها، اصطلاحات، فنون و روش هاست كه به ما امكان ميدهد از يك مكانيزم تغيير الگو استفاده كرده و از مسير هميشگي الگوها خارج شويم، و با بكارگيري تكنيكهاي مربوطه خلاقيت ذهن را در حل مشكلات و ارائه ايدههاي متعدد و متفاوت پرورش دهيم؛ و از پرسه زدن در كوچه پس كوچههاي ذهن دوري كنيم و بدين منظور بايد به تفكر به عنوان مهارتي بنگريم كه هر كس ميتواند آن را به كار گيرد.
تفكر جانبي مهارتي است كه با بكارگيري تكنيكها و ابزارها و با وجود محدوديتهاي بسيار، باعث بالا رفتن خلاقيت ذهن شده و در ارائه راه حلهاي متعدد و متفاوت در هنگام حل مشكلات مورد استفاده قرار ميگيرد. مثال: تفكر جانبي پروسهاي سيستماتيك به منظور رسيدن به ايدهاي خلاق و جديد است، اين روش از تكنيكهاي تفكر غير مرسوم و غير منطقي كه معمولاً روش تفكر رايج ما، مانع آن ميشود، استفاده ميكند. “اصطلاح تفكر جانبي در سال 1967 توسط آقاي ادوارد بونو ابداع شد و هم اكنون اين لغت رسماً وارد زبان انگليسي شده و در فرهنگ لغت آكسفورد با ذكر نام آقاي دبونو ثبت شده است.
دكتر دبونو از نويسندگان پيشتاز در حوزة خلاقيت ميباشد و ابزار تفكر جانبي ايشان بر پاية چگونگي عملكرد مغز به عنوان يك مركز اطلاعاتي خود سامانده (Self- organizing information system) ميباشد كه در اين سيستمها، تفكر جانبي به آگاهي و ادراك ذهني توجه دارد و سعي دارد براي دستيابي به ايدههايي جديد از اين سوي الگوها به آن سوي الگويي ديگر حركت كند؛ همچنين درك چگونگي استفادۀ ذهن از الگوها، و تغيير از الگويي به الگوي ديگر، توسط ابزار و تكنيكهاي تفكر جانبي مورد توجه قرار ميگيرد. تكنيكهاي تفكر جانبي سالهاست كه در مدارس برخي از كشورها مورد استفاده قرار ميگيرد و همچنين شركتهاي بزرگي در سراسر دنيا از آن بهره ميبرند. در اين زمينه اصطلاحي وجود دارد كه ميگويد، خارج از مكعب فكر كنيد.
- ۵۵ بازديد
- ۰ نظر