بهترين كتاب

اين كتاب ها چه ويژگي هايي دارند كه توانسته اند نظر مخاطبان خود را جلب كرده و در سبد خريد دوستداران كتاب جاي بگيرند. آشنايي با ويژگي هاي بهترين كتاب ، هم براي نويسندگان كتاب  مي تواند مفيد باشد و هم براي خوانندگان كتاب.

 بله دوستان خوبم، لازمه انتخاب بهترين كتاب يا تأليف بهترين كتاب آشنايي با چند ويژگي عمومي است كه با رعايت اين ويژگي ها، انتخاب بهترين كتاب كار چندان سختي نيست.

براي مطالعه كامل اين ويژگي ها به مقاله بهترين كتاب سايت بريفبوك مراجعه كنيد.

عنوان خوب و جذاب از مهمترين ويژگي هاي بهترين كتاب بودن است.

شايد بتوان گفت كه با اهميت ترين مشخصه يك كتاب خوب انتخاب عنوان جذاب و زيبا براي آن كتاب است. يك نام خوب مي تواند خوانندگان بسياري را به خودش جذب كند. هنگامي كه بدون در نظر

داشتن كتاب خاصي، به كتاب فروشي ميرويد شايد اولين چيزي كه شما را به

سمت خريد يك كتاب سوق دهد، عنوان آن باشد. در گام اول يك عنوان جذاب مي

تواند مخاطب را با خود همراه سازد.

جذابيت نيز از ويژگي هاي مهم ديگر بهترين كتاب بودن است.

شايد مطالبي خوانده باشيد كه اشاره كرده اند به اينكه ظاهر كتاب اهميت زيادي ندارد و شما فقط به دنبال محتواي خوب باشيد؛ بنظر من اين مطلب، هم درست است و هم نادرست

يك نويسنده خلاق و باتجربه، هم بايد به ظاهر كتاب خودش اهميت بدهد و هم به محتواي داخلي كتابجذابيت هم شامل جذابيت ظاهري اعم از طرح جلد و رنگ جلد است و هم شامل جذابيت محتواي داخلي كتاب است.

يك كتاب خوب و جذاب و بعبارت ديگر بهترين كتاب داراي چنان جذابيتي است كه خواننده آن كتاب دوست ندارد كتاب را كنار بگذارد و بسيار مشتاق است كه بداند آخر داستان چه مي شود . اين ويژگي بارزترين مشخصه بهترين كتاب بودن است.

كتابي كه طرح و رنگ جذاب و متناسب با محتواي داخلي دارد بطور حتم خوانندگان بيشتري را به خود جلب مي كند و خواننده كتاب نيز زودتر به مقصود خودش ميرسد؛ گاهي يك تصوير درست و مناسب گوياي مطالب بسيار ارزشمند و مهمي است كه شايد با هزاران واژه برابري مي كند.


تجسم خلاق و تصويرسازي نيز يكي ديگر از ويژگي هاي مهم بهترين كتاب بودن است.
بهترين كتاب ، كتابي است كه قابليت تصوير سازي قوي توسط خواننده در بطن كتاب وجود داشته باشد. هنگامي كه خواننده كتابي را مطالعه مي كند بايد از قهرمانان يا محيط آن كتاب تصويري نسبتا واضح در ذهن خود بسازد . اگر كتابي خوب باشد حتي اگر خواننده چند سال بعد هم دوباره آن كتاب را بخواند همان تصوير در ذهنش نقش مي بندد و ...

معرفي كتاب

آيا تا به حال براي تان پيش آمده كه براي خريد كتابي مناسب درباره موضوع مورد نظرتان سردرگم باشيد؟ يا بخواهيد مطالعه كتابي را به ديگري توصيه كنيد، اما ندانيد چگونه اين كار را انجام دهيد؟ كليد حل اين مشكل، يادداشت هاي «مرور يا معرفي كتاب» (Book Review) است. اما «معرفي يا ريويوي كتاب» چه ضرورت يا فايده اي دارد؟

بسياري از ما معرفي كتاب را كار با اهميتي نمي دانيم يا به علت آشنا نبودن با شيوه ها و استانداردهاي آن، از اين كار طفره مي رويم (!). در حالي كه معرفي يك كتاب مي تواند شناخت قابل قبولي از آن كتاب براي مخاطبان فراهم آورد و آنها را به مطالعه ترغيب كند يا در انتخاب كتاب مورد نياز در يك زمينه خاص، راهنمايي سودمند باشد و آنان را از سردرگمي برهاند.

به احتمال زياد همه شما تجربه خلاصه كردن يك كتاب را داشته ايد يا در نشست هاي نقد و بررسي كتاب شركت كرده ايد، اما «معرفي» با «خلاصه كردن» و «نقد كردن» كتاب يكسان نيست، هر چند تركيبي متناسب از خلاصه كردن و نقد كتاب را دربر مي گيرد.

مرور يا معرفي علمي كتاب شامل چهار بخش اصلي است:

1. معرفي اطلاعات كلي كتاب

بيشتر معرفي ها با ارائه اطلاعات كلي درباره كتاب كه شامل عنوان، مولف، محل انتشار، ناشر، تاريخ نشر، ويرايش، صفحات، ويژگي هاي خاص (نقشه و غيره)، قيمت و ISBN است، آغاز مي شوند.

2. معرفي مولف و مروري بر مهمترين آثار و ديدگاه هاي او

اين بخش شامل اطلاعات درباره مولف (اعتبار و شهرت، صلاحيت ها، …) و هر چيز مرتبط با كتاب و وثاقت مولف است.

3. معرفي جايگاه و ارزش كتاب از نظر موضوعي و محتوايي ميان كتاب هاي مشابه

4. معرفي ايده هاي مهم و اصلي كتاب

 

منبع: http://misazamat.blog.ir/1394/09/05

خلاصه كتاب

شيوه خلاصه كردن كتاب

برخي از دانشجويان مايلند كه شيوه صحيح خلاصه كردن كتاب را بياموزند، برخي نيز بدون توجه به اينكه هدف از خلاصه كتاب چيست، از برخي صفحات كتاب مطالبي را انتخاب مي كنند و بدون هيچگونه ترتيبي در كنار همديگر مي گذارند و نام آن را خلاصه كتاب مي خوانند.

بدتر از آن حتي معلوم نيست كه اين «شبه خلاصه» از كدام كتاب است. يعني منبع كامل كتاب را نيز نمي نويسند. بهر حال در اين مرحله از تحصيل دانشجويان عزيز، قطعا اين گونه موارد قابل قبول نبوده و بايد اين كار با هدفي كه مد نظر است به شكل مناسب و علمي تهيه شود.

بديهي است كه اين شيوه خلاصه برداري تنها براي اين درس تهيه نشده و مي تواند به عنوان شيوه مناسب براي خلاصه كردن كتاب ها، بطور كلي مورد استفاده قرار گيرد. در اينجا بايد اذعان كرد كه خلاصه برداري از يك كتاب يك «هنر» است كه نمي تواند تنها از طريق آموزش به دست آيد.

مقاله خلاصه كتاب به صورت كامل در سايت بريفبوك موجود مي باشد.

اصولا علاوه بر آموزش، علاقمندي و مهمتر از همه «توانمندي» خلاصه كننده نقش اساسي در خلاصه كردن دارد. عليرغم اين مساله مي توان گفت كه با آموزش مداوم و تلاش براي تهيه خلاصه هاي مناسب از كتاب هاي مختلف، به اين «هنر» دست يافت و آن را به ديگران آموزش داد.

شيوه خلاصه كردن كتاب

شامل مراحل ذيل است كه معمولا بايد به ترتيب آنها توج شود.

1-       اعلام منبع كامل كتاب:  كه بايد از همان آغاز به شرح ذيل درج شود:

براي كتاب هاي تاليفي: نام خانوادگي مولف، نام كوچك مولف، سال انتشار در پرانتز، نام كامل كتاب، محل نشر، نام ناشر، تعداد صفحات كتاب.

مثال: سجودي، فرزان (1383) نشانه شناسي كاربردي، تهران: نشر قصه. تعداد صفحات: 240.

براي كتاب هاي ترجمه اي: نام خانوادگي مولف، نام كوچك مولف، سال انتشار در پرانتز، نام كامل كتاب، نام مترجم، محل نشر، نام ناشر، تعداد صفحات كتاب.

مثال: استوري، جان (1385) مطالعات فرهنگي درباره فرهنگ عامه، ترجمه: حسين پاينده، تهران: نشرآگه، تعداد صفحات: 367.

2-       معرفي كلي كتاب: در اينجا بايد حداكثر/ حتي الامكان، يك صفحه نسبت به معرفي كلي كتاب كه شامل موارد ذيل است اقدام شود:

2-1- موضوع كلي مورد بحث كتاب

2-2- اهميت كتاب در مقايسه با كتاب هاي مشابه

2-3- تعداد تقسيمات كتاب كه شامل بخش ها و فصول كتاب. در اينجا بايد عناوين بخش ها و فصول كاملا آورده شوند. اگر كتاب از مقالات مختلفي تشكيل شده است، بايد ضمن آوردن عناوين فصول، نام نويسندگان آنها نيز ذكر شوند.

و ....

 

تفكر جانبي چيست؟

تفكر جانبي به انگليسي: (Lateral thinking) روشي است كه به فرا رفتن از روش‌خطي و ارسطويي براي يافتن نظرات نو، مي‌انديشد و به شكلي آگاهانه، در جهت تغيير و تحول روش حل مسئله، تلاش مي‌كند و كاربرد آن مستلزم پذيرش ديدگاه‌هاي مختلف نسبت به موضوع است. روش‌هاي مختلف تفكر جانبي براي يافتن راه‌هاي جديد و متفاوت به كار مي‌روند و حتي گاهي به طرح نظرات كاملاً غيرمنطقي منجر مي‌شود، با اين حال جستجوي راه‌هاي جديد و متعدد، نشانهٔ تمايل به خلاقيت بوده و باعث برانگيختن و سيلان فكر مي‌شود.

اين اصطلاح نخستين بار به سال ۱۹۶۷ توسط ادوارد دوبونو مطرح شد. او به عنوان مثالي براي اين نوع استدلال غير مستقيم، از ماجراي قضاوت سليمان نام برد، آنجا كه سليمان نزاع دو زن بر سر اين كه كدام مادر حقيقي كودك است را، به اين صورت حل كرد كه كودك به دو نيم شود و هر زن يك سهم بردارد، اما در حقيقت مي‌خواست با مشاهدهٔ واكنش زنان در مقابل اين حكم، قضاوت كند كه كدام يك مادر حقيقي كودك است

فكر جانبي با سيستم الگوسازي ذهن در ارتباط است. بدين معنا كه ذهن به صورت يك سيستم، اطلاعات و تجربيات زندگي را كه توسط ادراك كسب شده‏اند، به شكل الگوهايي سازماندهي مي‏كند و تفكر جانبي با تغيير اين الگوها از يك مسير به مسيري ديگر سر و كار دارد و بدين سان ما را از دام الگوهاي قديمي تفكرمان كه مانع خلاقيت مي‏شوند، رها مي‏سازد و به نتايجي نو مي‏رساند كه توسط تفكر منطقي قدم به قدم، قابل دسترسي نمي‏باشند.

زيرا تفكر منطقي به قضاوت راجع به درستي يك ايده و يافتن اشتباهات آن توجه دارد وليكن تفكر جانبي بيشتر به ارزش حركتي و انگيزشي ايده‏ها تأكيد مي‏كند.  در نتيجه تفكر جانبي مجموعه‏اي از گرايش‏ها، اصطلاحات، فنون و روش هاست كه به ما امكان مي‏دهد از يك مكانيزم تغيير الگو استفاده كرده و از مسير هميشگي الگوها خارج شويم، و با بكارگيري تكنيك‏هاي مربوطه خلاقيت ذهن را در حل مشكلات و ارائه ايده‏هاي متعدد و متفاوت پرورش دهيم؛ و از پرسه زدن در كوچه پس كوچه‏هاي ذهن دوري كنيم و بدين منظور بايد به تفكر به عنوان مهارتي بنگريم كه هر كس مي‏تواند آن را به كار گيرد.

تفكر جانبي مهارتي است كه با بكارگيري تكنيك‏ها و ابزارها و با وجود محدوديت‏هاي بسيار، باعث بالا رفتن خلاقيت ذهن شده و در ارائه راه حل‏هاي متعدد و متفاوت در هنگام حل مشكلات مورد استفاده قرار مي‏گيرد.  مثال: تفكر جانبي پروسه‏اي سيستماتيك به منظور رسيدن به ايده‏اي خلاق و جديد است، اين روش از تكنيك‏هاي تفكر غير مرسوم و غير منطقي كه معمولاً روش تفكر رايج ما، مانع آن مي‏شود، استفاده مي‏كند. “اصطلاح تفكر جانبي در سال 1967 توسط آقاي ادوارد بونو  ابداع شد و هم اكنون اين لغت رسماً وارد زبان انگليسي شده و در فرهنگ لغت آكسفورد با ذكر نام آقاي دبونو ثبت شده است.

دكتر دبونو از نويسندگان پيشتاز در حوزة خلاقيت مي‏باشد و ابزار تفكر جانبي ايشان بر پاية چگونگي عملكرد مغز به عنوان يك مركز اطلاعاتي خود سامانده (Self- organizing information system) مي‏باشد كه در اين سيستم‏ها، تفكر جانبي به آگاهي و ادراك ذهني توجه دارد و سعي دارد براي دستيابي به ايده‏هايي جديد از اين سوي الگوها به آن سوي الگويي ديگر حركت كند؛ همچنين درك چگونگي استفادۀ ذهن از الگوها، و تغيير از الگويي به الگوي ديگر، توسط ابزار و تكنيك‏هاي تفكر جانبي مورد توجه قرار مي‏گيرد. تكنيك‏هاي تفكر جانبي سال‏هاست كه در مدارس برخي از كشورها مورد استفاده قرار مي‏گيرد و همچنين شركت‏هاي بزرگي در سراسر دنيا از آن بهره مي‏برند. در اين زمينه اصطلاحي وجود دارد كه مي‏گويد، خارج از مكعب فكر كنيد.